سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خیلی وقتها ،... خیلی دیر آدمهای اطرافت را می شناسی ... آنوقت تازه یاد می گیری به خیلی ها بگویی ... لطفا جلوتر نیا...!

باز چشمانم باران می طلبد


آسمان دلم پر از ابرهای سیاه دلتنگی شده

باز من تنهایم و در این سکوت حتی صدای ساز هم آرامم نمی کند


دل من باز کوچک شده برای آنکه نمیدانم کجاست ...!


یعنی میدانم کجاست...!


ولی غیبتش مرا می آزارد
!

 


+ تاریخ پنج شنبه 91/4/22 ساعت 11:26 صبح نویسنده رضا | نظر

هنوز هم وقتی باران می آید 


تنم را به قطرات باران می سپارم


می گویند باران رساناست


شاید دستهای من را هم به


دستهای تو برساند



+ تاریخ چهارشنبه 91/4/14 ساعت 3:17 عصر نویسنده رضا | نظر

 

 

دستم را گـرفتـی و گـفتــی : دستـانت چقـدر عوض شده  ...

 

ســری تکـان دادم و

 

در دل گفتــم : بــی انصـاف !


! دستـان مـن تغییـری نکـرده ؛ تـو بـه دستـان دیگـری

 

عــادت کرده ای



+ تاریخ یکشنبه 91/4/11 ساعت 3:38 عصر نویسنده رضا | نظر